هوالعشق
به نام آنکه بعد از خدا مرا خلق کرد
حسادت میکنم به رنگ دیوار وقتی اتفاقی سایش بدنت به پوستش را حس میکند.
حسادت میکنم به افتاب وقتی با نوازش ارام پوستت به تو گرمی میبخشه.
حسادت میکنم به برگ گیاه وقتی در گلدان ارام گرفتن و حرکت تو از کنارش
او را هیجان زده میکند و بی تاب و چرخان.
و حسادت میکنم به پدرت وقتی در زیر نور گرم به او لبخند میزنی و به مادرت هم
وقتی چند لحظه پیش از خواب به یاد تو لبخند میزند.
به تختت که همه روز به هم آغوشی شبت پریشان و بهم ریخته است.
به فرش که چند تار مویت را میان پرزهایش نگه میداردو به سادگی هم پس نمی دهد.
و به اتاقت که لذت با تو بودن را همیشه میچشد.
و به آیینه که هر روز گرمی نگاهت را حس میکند.
و به کوچه ات , درختهای باغچه, چشمهایت و به خودت, به خدایت و به ای قلم که تو گفت...
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, ساعت
21:24 توسط یلدا| نظر بدهيد |
Power By:
LoxBlog.Com |